آرام بخواب.......


ღ♥ღدختـــــــــــــــــــــر نازღ♥ღ

حـــــــــــــرف مـــــــــــــن نیـــــــــــــس.....حـــــــــرف دلـــــــــــه!

 

 

پسر: ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!

 دختر: توباز گفتی ضعیفه؟

پسر: خب… منزل بگم چطوره؟...

 دختر: وااااای… از دست تو!

پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟دختر:اه…اصلاباهات قهرم. پسر: باشه بابا…

توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی ؟

 دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟

پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.

 دختر: … واقعا که!

پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه دختر: لوووس!پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه

اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها! دختر: بازم گفت این کلمه رو…!

پسر: خب تقصیرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه

ضعف میدی دست من!

 دختر: من ازدست توچی کارکنم؟

پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست

ویکم من!

 دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!

 پسر: صفای وجودت خانوم!

 دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فرو

شی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه

حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره

 پسر:می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو… برای بستنی

شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش

بودم….!

دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”

 پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

 دختر:ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه! 

دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی

دستام گره می خوردن مجنون من…پسر: …

 دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی

 پسر: …

دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…

پسر:...

دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…

پسر: خدا… نه… (گریه)

 دختر: چراگریه میکنی؟

پسر: چرا نکنم… ها؟

دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه…

بخند… زودباش…

 پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم… 

دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا

پسر: باشه باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم

 دختر: آفرین! حالا بگو برام کادو چی خریدی؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها

خوشم نمیاد… ولی برات یه کادو خوب آوردم …

دختر:چی…؟ زودباش بگو آب از لب و لوچه ام آویزون شد …

 پسر: …

دختر: دوباره ساکت شدی؟

پسر: برات کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه

بغض طولانی آوردم… !تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی

نداره… !اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…نه… اشک و فاتحهه… اشک و

فاتحه و دلتنگیامان… خاتون من! توخیلی وقته که…آرام بخواب , کوچ کرده ی من… دیگر

نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!

نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر

بخندم… اما… تـو آرام بخواب...



نظرات شما عزیزان:

مهسا
ساعت15:44---11 تير 1393
سلام
وب زیبایی داری
به منم سر بزن خوشحال میشم


محسن
ساعت5:20---18 خرداد 1393
حیلی خوب بودش لایک داری خوستی به وب منم سر بزن
sarabe_arezohayam.LoxBlog.Com


★• )̲̅ζø̸√̸£ •★
ساعت13:08---9 خرداد 1393
دیشب در جاده های سکوت در ایستگاه عشق هر چه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد و من تنهاتر از همیشه بودم

تنها تر از همیشه

عشق چیزی وصف نشدنی است

اما فقط عاشقا می فهمند که چه می گویم

میدانند چقدر زجر کشیده ام

میدانند معنی جمله هایم را


آرمان
ساعت17:17---4 خرداد 1393
عالییییییی بود



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ یک شنبه 4 خرداد 1393سـاعت 15:41 نويسنده ♥N♥|








*******